.بوتراب(ع) را گفتند چه شد که بوتراب شدی؟گفت:نگهبان دلم بودم

/می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»/

خیلی آهسته صحبت می کرد. نمی دانم تُن صدایش آرام بود یا می خواست کسی صدایش را نشنود. قیافه اش خیلی امروزی بود؛ نه اصلا بالاتر از امروزی، با کمی اغماض می توانستی بگویی تیپش خفن است...!

بعد از کنفرانسی که در کلاس داده بودم، سراغم آمد. در حیاط دانشگاه پیدایم کرد و از پشت دستم را گرفت و گفت:«کارت دارم.» کنفرانسم درباره ی یکی از موضوعات فلسفی بود که آخرش را با چاشنی محرم خوانده بودم. ظاهرا چاشنی اش خیلی تند بود که این پسر همکلاسی را به جوش انداخته بود. در متن کوتاهم پس از کنفرانس، امام حسین را با امام زمان و مسلم بن عقیل را با ولی فقیه مقایسه کرده بودم. حدس می زدم که این متن ترکش های زیادی داشته باشد ولی خب ارزشش را داشت.

تصور کردم که قصد اعتراض به متنم را دارد ولی اصلا اینطور نبود و از دلنشینی نوشته ام تقدیر کرد. گفت خیلی وقت است که دوست دارد با کسی که مثل من صحبت کند ولی به دلایلی جور نشده.

می گفت:«من از دوران نوجوانی و جوانی هیچ شناختی از انقلاب و ولایت فقیه و این چیزها نداشتم. خانواده ام هم نسبتا مقید نبودند و خودم هم در فضای سالمی بزرگ نشدم. تا آنجا که یادم است نمازهایم را دست و پا شکسته خوانده ام ولی همیشه روزه هایم را گرفته ام.»

از چهره اش می توانستی حدس بزنی که روح لطیفی دارد، خودش هم همینطور ادامه داد:«خیلی احساساتی هستم. وقتی روضه ی حضرت عباس را می شنوم، اشک هایم تمامی ندارند.»

از او خواستم که سر اصل مطلب برود. کمی جابجا شد و گفت:«من همیشه از کودکی و نوجوانی فکر می کردم که مسبب همه ی بدبختی های من و خانواده ام، این حکومت و حاکمانش است. فکر میکردم علت تنگدستی پدرم در تهیه ی جهیزیه برای خواهرم بخاطر سرویس لوکس مبلمان اتاق خواب رهبر است. شاید خنده ات بگیرد ولی من در ذهنم از کسی که امروز به او عشق می ورزم، یک دیکتاتور خوشگذران ساخته بودم که فقط به فکر خودش و خانواده اش است.»

چشم هایم حالا تا حدی گرد شده بود. ولی او بی توجه به من ادامه می داد:«یک روز که بخاطر ارتکاب هزار باره ی یک گناه شنیع از همه ی بندهای زندگی بریده بودم، از خانه بیرون زدم. چشمم به بنری وسط میدان اصلی شهر افتاد. عکس رهبر بود با یک لبخند دلربا. همه چیز را فراموش کردم. شاید حدود پنج دقیقه به چهره اش خیره شده بودم. زیر تابلو نوشته بود:رهبرا مقدمت مبارک باد! به کرمانشاه خوش آمدی! انگار داشتم خواب می دیدم. من در یک لحظه عاشق لبخند کسی شدم و اکنون در آستانه ی وصل به او بودم.»

آن شب هر چقدر توانستم در اینترنت واژه های خامنه ای و مشتقاتش را سرج کردم. هر چه که درباره ی او بود خواندم. ستایش های دوست و دشمن، جمله های به یاد ماندنی آقا و... همه و همه را ذخیره کردم. یک گالری عکس از او دانلود کردم و تا صبح به عکس هایش خیره شدم. خیلی دلنشین بود و زیبا. از همه بیشتر تصاویر غبار روبی حرم امام رضا به دلم نشست.

فردا اول صبح بعد از نماز راهی مراسم استقبال شدم. چون صبح زود حرکت کرده بودم، وقتی آقا وارد مراسم استقبال شد، توانستم خودم را به نزدیکی ماشینش برسانم. یک لحظه دستم را به شیشه چسباندم در همان لحظه، آقا دستش را دقیقا روی دست من قرار داد. گرمای دستش را می توانستم حس کنم. تا کنون هیچ عشقی شیرین تر و دلچسب تر از عشق به آقا نداشته ام.

افسران - می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»

آمدم این ها را به امثال شما که ادعای ولایتمداری دارید، بگویم که هم قدر آقایمان را بدانید و هم او را به خوبی به دیگران معرفی کنید.»

احساس من در لحظه ی خداحافظی غیرقابل وصف بود...

http://sarbazevelayat777.parsiblog.com


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

...

بسم الله


در این پیرانه سر، سجاده ای دارم که می ترسم
خداوند با آن مرا از حلقه دوزخ بیاویزد

از کعبه الرزایا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند...

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند

گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد

عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان

بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

همه چی به «حقوقدانی» نیست!

اندر کرامات حقوقدانی!؟

(اثری متفاوت از علی رضایی):

 

 اسم؟فامیل؟:«بزدلِ ترسو»

بنده یک عقل منجمد هستم

این مهم نیست من کی ام؛اصلاً

به جهنم که منتقد هستم!

 

این مهم نیست من کی ام،بالفرز

اسم من شاقُلام یا حسن است

آنچه که هائض(!) احمیت است

بیثوادیِ آشکارِ من است

 

بیسوادم شبیه مردی که

از شعار «امید» می نالد

مانده ام من!عجیب دنیاییست

قفل هم از «کلید» می نالد!

 

مشکل من که مال دنیا نیست

گور بابای پول و ارز و دلار

ماه بهمن تورمش صفر است

طبق آمارِ «مرکز آمار»

 

طبق آمار، رشد ملموس است

جیب مردم اگر چه که خالیست

باعبور از رکود فهمیدم

چقدر اقتصادمان عالیست!

 

گله ای نیست، هرچه من دیدم

تاکنون خوبی و خوشی بوده است

مشکلی هم اگر که میبینید

همه تقصیر شخصِ«محمود» است

 

مشکل اقتصاد ، محمود است

عامل تند باد، محمود است

یا بقول جناب بعضی ها

اصلا ام الفساد ، محمود است!

 

[عده ای جرمشان مسلّم شد

مثل این «م.ر» که زندانیست

عده ای نیز پشتشان گرم است!؟

_بُردن اسمشان مُیَسّر نیست_!!!]

 

آی مردم!چقدر بی صبرید

انتظاراتتان همه بیجاست

بگذارید بگذرد «۱۰۰روز»

درسبد هایتان پر از کالاست

 

الغرض؛کارو بار این دولت

تازه روی روال افتاده

ای که دلواپسی!رعایت کن

عقل سالم خدا به تو داده!!!

 

اقتصاد و سیاست وفرهنگ 

همه ی مشکلات_ازاین دست_

بلکه حتی «هوای خوزستان»

همه گیرِ توافق ژنو است!

 

رفع هرگونه «کینه»و«تحریم»

این توافق رسالتش این است

رفع تحریم هم اگر نشود

لااقل رفع کینه تضمین است

 

اینهمه دشمنی دلیلش چیست؟!

میتوان اعتماد سازی کرد

میتوان با مذاکره حتی

دشمنان را ز خویش راضی کرد! 

 

این توافق هرآنچه که باشد

در حصولش شتاب باید کرد

چاره ای نیست،چونکه بالاخره

«کدخدا» را مجاب باید کرد

 

...

خسته ام مثل دیپلماتی که

کارِ صبح وشبش مذاکره است

مثل یک شاعرِ خیالاتی

که درون دلش مشاعره است

 

دوستان، مخلصِ کلام اینکه:

هر کسی مردِ حکمرانی نیست!

من در این چند سال فهمیدم

همه چی به «حقوقدانی» نیست!

زمستان ۹۳

 

شاعر: علی رضایی

از طنز بهداشتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

شعر فاطمی سید حمید رضا برقعی


گفت: در می‌زنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانه مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما

گفت: آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه‌ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما

آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر،اما

بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: یک روز یک نفر اما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

امیر مومنان:در انسان ده خصلت وجود دارد که زبان او آنها را آشکار مى سازد...

امام علی (ع)می فرماید:

إِنَّ فِى النسانَ عَشرُ خِصالٍ یُظهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخبِرُ عَنِ الضَّمیرِ وَحاکِمٌ یُفصِلُ بَینَ الخِطابِ وَناطِقٌ یَرُدُّبِهِ الجَوابَ وَشافِعٌ یُدرِکُ بِهِ الحاجَةَ وَواصِفٌ یَعرِفُ بِهِ الشیاءَ وَ أَمیرٌ یَمُرُ بِالحُسنِ وَواعِظٌ یَنهى عَنِ القَبیحِ وَمُعِزٌّ تَسکُنُ بِهِ الحزانَ وَحاضِرٌ تُجلى بِهِ الضَّغائِنُ وَمونِقٌ تَلتَذُّ بِهِ السماعُ؛

در انسان ده خصلت وجود دارد که زبان او آنها را آشکار مى سازد، زبان گواهى است که از درون خبر مى دهد. داورى است، که به دعواها خاتمه مى دهد. گویایى است که بوسیله آن به پرسش ها پاسخ داده مى شود. واسطه اى است که با آن مشکل برطرف مى شود. وصف کننده اى است که با آن اشیاء شناخته مى شود. فرماندهى است که به نیکى فرمان مى دهد. اندرزگویى است که از زشتى باز مى دارد. تسلیت دهنده اى است که غمها به آن تسکین مى یابد. حاضرى است که بوسیله آن کینه ها برطرف مى شود و دلربایى است که گوشها بوسیله آن لذّت مى برند.

کافى، ج8، ص20، ح4


برگرفته شده از نور واحد
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

از کرامات علی جنتی

على جنتى، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجرگفت: من از تقارن جشنواره با سالگرد پیروزی انقلاب بسیار خشنودم!

بدنبال این گهرافشانی آقای وزیر، یاد این شعر افتادم که خواندن آن توسط همراهان گرامی خالی ازلطف نیست:

 مرغ نر را خروس می گویند
 زن نو را عروس می گویند

نمد سبزوار از پشم است
 زیر ابروی مردمان چشم است

آن چه در چشم می رود خواب است
 آن چه در جوی می دود آب است!

از کرامات شیخ ما چه عجب
 پنجه را باز کرد و گفت وجب

از کرامات دیگرش اینست
 شیره را خورد و گفت شیرین است

یک کرامات دیگرم دارد
 ابر را دید و گفت می بارد

در سمرقند گربه دم دارد
 در بخارا الاغ سُم دارد

دست دارای پنج انگشت است
 متضاد جلو، همان پشت است


طنز بهداشتی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود...

بسم الله ...


ان شاء الله با عنایت خدا


هر وقت توفیق پیدا بشه . یه شهید به هم معرفی می کنیم

با هم رفقا! ان شاء الله پر میکشیم سوی خدا...


شهید حجت الله رحیمی


شهادت ۹۰/۱۲/۱۸


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون

دوست شهیدت کیه ؟

بسم الله ...


دوست شهیدت کیه ؟




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون

من انقلابی ام

للحق


بسم الله ...


                          



22 بهمن مبارک! :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون