.بوتراب(ع) را گفتند چه شد که بوتراب شدی؟گفت:نگهبان دلم بودم

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

سبک زندگی



بسم الله ...


مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم




دیگر شدم دچار وسواس ...

پ.ن:

شهادت نوعی سبک زندگی است 

نه نوعی مرگ!
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون

خاطره استاد دانشگاه شریف...

ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ
ﺷﺮﯾﻒ ـ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻣﺘﺎﻟﻮﺭﮊﯼ :
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﮔﻪﻫﺎﯼ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺗﺼﺤﯿﺢ
ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ .
ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺑﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .
ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮﮔﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺭﺍ
ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻢ .
ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ۱۷/۵ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ۱۵ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺑﺮﮔﻪﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ.
ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺗﻄﺒﯿﻖ ﺩﺍﺩﻡ ،
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ' ﮐﻠﯿﺪ ' ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ...

نکته اخلاقی:

 اغلب ما انسانها نسبت به دیگران سخت گیرتریم تا نسبت به خودمان...

.

.

.

.

.

یه همچین آدم اخلاقی هستم من از همه چیز نکته های اخلاقی میفهمم


(طنز بهداشتی)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید علیرضا

عاشورا...

عبایی که روزی پنج نفر را زیر خود جا داد...



تکه های علی اکبر در آن جا نشد...

الدعا....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید علیرضا

زنگ تدبیر با حاج ابراهیم همت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا

پیگیری مطالبات مقام معظم رهبری(بازی‌های رایانه‌ای)

تاریخچه بازی های رایانه‌ای :

در اوایل دهه ۶۰ میلادی رایانه وسیله ای خاص و تا حدودی تجملی محسوب می شد که در دسترس همگان نبود، راسل از دانشجویان دانشگاه MIT نخستین بازی رایانه ای را با نام Spacewar نوشت که روی رایانه ای به نام PDP-۱ که اندازه ای در حدود یک اتومبیل داشت اجرا می شد و داستان بازی همان جنگ سفینه ها بود که شما باید سفینه طرف مقابل را نابود می کردید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا

بی بی سلام

بسم الله ...


السلام علیک یا اباعبدلله 


بی بی سلام ...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون

تسلیت آقاجان

بسم الله ...


للحق


خدا حافظ رفیق ...


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون

خداحافظ استاد ...

بسم الله ...

بنا بر نوشتن نبود تا محرم اما 

چه کسی فکر می کرد ، امسال زودتر از محرم مشکی پوش شوم؟
اصلا ، چه کسی فکر میکرد اینقدر سخت است؟
همه امید به شفا داشتند ، حتی آقای جوادی حفظه الله تاکید کردند که شفا قطعی است...

اما حالا!
هیچ وقت فکرش را نمیکردم دوری از حاج آقا ، اینقدر مشکل باشد...
همیشه در زندگی ام سعی کردم ، وابسته نباشم،
اما بدون اینکه خودم هم بدانم 12 سال قبل ، طوری از من دلبری کرده بودند که حالا نمیتوانم تصور کنم دیگر نمیتوانم ببینمشان،

دلم می خواهد ، باز هم فردا از خواب بیدار شوم و بروم مسجد دانشگاه ، و حاج اقا را ببینم که آرام آرام و متواضعانه به سمت مسجد می آیند...
اصلا من راضی ام به اینکه 
دوباره فردا شب ، بروم بیمارستان و تا صبح بمانم پیششان...
حاجی مهدوی...

پ.ن 1 : اولین باری که حاجی مهدوی را دیدم ، گفتند: "استاد ما می گفت: هر کار میکنی برای رضای خدا بکن ، حتی چلوکباب هم میخوری برای رضای خدا باشد"
حالا حتما حاج آقا برای رضای خدا از پیش مان رفتند...

پ.ن2 : آخرین باری که حاجی مهدوی را دیدم ، روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودند ، آرام بهشان گفتم: حاج آقا ، خیلی ها بدون شما دوام نمی آورند، خیلی منتظرمون نذارید...

پ.ن3: اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا...
مظلوم آقام سید علی...

پ.ن4: سخته.. خیلی سخت... اللهم عجل فی وفاتی...

پ.ن5: نوشته از برادرم


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون

به پیشواز محرم رفت ...

بسم الله ...


خدا نگه دار استاد ...


پ.ن:


سخت است ... یتیمی ...


اللهم عجل وفاتی ...


مولایم تسلیت ، آقا جان تسلیت

یاران یکی یکی رفتند ، به فدای غریبی ات ...


آه ...



۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پلاک گمشده مجنون