بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفتهست مشو ایمن از او
اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس میبازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگ دلیست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :لقمان حکیم، هنگامى که پسرش را موعظه مى کرد، به او گفت: «اى پسرم! کیست که از خداوند عز و جل سراغ گرفت، ولى او را نیافت؟ و کیست که به خدا پناه بُرد ، ولى خدا از او دفاع نکرد؟ یا کیست که به خدا توکّل کرد ، ولى خدا او را کفایت ننمود؟»
کنز الفوائد : ج 2 ص 68
بحار الأنوار : ج 27 ص 112 ح 87 .
اگر بخواهی عبد باشی، اول باید گناه نکنی. بعد بیگناه که شدی، برای گناهان زیادی گریه خواهی کرد. گناه شکری که هیچگاه نمیتوانی به بجا آوری، گناه ادا نکردن حق بندگی، گناه خود را گناهکار ندیدن، گناه فاصلۀ زیادی که با او داری و گناهانی که فقط آدمهای خوب آنها را درک میکنند و نیمه شبها بخاطرش هق هق گریه میکنند....
استاد پناهیان
بسم الله
وقتی میگوید منافق عبوس است به نظر می آید در بهترین حالت یعنی:
"هر وقت عبوس و ترشرویی در مرز نفاق و ایمانی"
بسم الله
سفیه بودن یا نبودن تو به این است که چقدر معتقدی:
"ما عندکم ینفد و ما عندالله باق"