یه روز یکی به ما گفت چشماتون رو باز کنید!
گفتیم یعنی چی؟
گفت یعنی حواستون رو جمع کنید
ما گوش نکردیم!با چشم بسته کورمال کور مال خوردیم تو دیوار!هی خوردیم تو دیوار و بیدار نشدیم...
و وای از این جهالت و ظلمت فکر
آیت الله مجتهدی رحمت الله علیه تعریف میکردند:((
استاد ما در کودکی در مکتب به ما میفرمودند اگه دلت بستنی خواست رفتی مغازه بگو لواشک میخوام!( 0_0 )
اگ دلت لواشک خواست بگو بیسکوییت میخوام! ( 0_0 )
استاد از بچگی به ما مقاومت در برابر تمایلات نفسانی رو یاد میدادن...))
من میگم اگ از کودکی عادت میکردیم دلمان دلم میخواهد نخواهد الان دلمان دلم میخواهد نمیخواست!!!
امان ازین فلک دون بوقلمون عشوه گر که جولانگه شیطان و شیطان صفتانی شده که دین و دنیا را به بازیچه گرفته اند.
آقا جان یه گله دارم....
برای این همه آدم تو این دنیا جا داشتی...
برا من جا نداشتی...
آقا جان...
میگن صف حرم یه سرش کربلات یه سرش مرز مهران و شلمچه....
آقا ان شاالله یه سرش رو مشهد الرضا میکنیم یه سرش رو شمس الشموس حرمت شما...
أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ ،
سلام بر پیشواى دین ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ ،
سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ،
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ،
درود بر آن پیشوایانِ سَروَر،
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ،
سلام بر آن گریبان هاى چـاک شده،
أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ،
سلام بر آن لب هاى خشکیده،
أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ،
سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ،
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ،
سـلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده ،
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ،
سلام بر آن جسـدهاى برهـنه (بر خاک)،
پ.ن:
بقیه اش با خودتون
التماس دعا بزرگواران
أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ،
سلام بر غریبِ غریبان،
أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ ،
سلام بر شهیدِ شهیدان ،
أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ ،
سلام بر مقتولِ دشمنان ،
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ ،
سلام بر ساکنِ کربلاء ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ،
سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ ،
سلام بر آن کسى که خاندانش پاک و مطهّرند،
أَلسَّلامُ عَلى إِسْحقَ الَّذی جَعَلَ اللهُ النُّبُوَّةَ فی ذُرِّیَّتِهِ،
سـلام بر اسحـاق که خـداوند پیامبرى را در نسـل او قـرار داد ،
أَلسَّـلامُ عَلى یَعْقُوبَ الَّذی رَدَّ اللهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ ،
درود بر یعـقوب که خـداوند به رحـمت خود بینـائىِ چشـمش را به او بازگـرداند،
أَلسَّلامُ عَلى یُوسُفَ الَّذی نَجّاهُ اللهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ ،
سلام بر یوسـف که خـداوند به عظـمتِ خود او را از قعـر چاه رهائى بخشید،
أَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذی فَلَقَ اللهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ،
درود بر موسـى که خـداوند به قدرتِ خود دریا را برایـش شـکافت،
أَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذی خَصَّهُ اللهُ بِنُبُـوَّتِهِ،
سلام بر هـارون که خـداوند پیامبـرى خود را به وى اختـصاص داد ،
أَلسَّلامُ عَلى شُعَیْب الَّذی نَصَرَهُ اللهُ عَلى اُمَّتِهِ ،
درود بر شعـیب که خدا او را بر اُمّـتش پیـروز نمود ،
أَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذی تابَ اللهُ عَلَیْهِ مِنْ خَطیـئَتِهِ ،
سلام بر داوود که خداوند از لغزش او درگذشت ،
أَلسَّلامُ عَلى سُلَیْمانَ الَّذی ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ ،
درود بر سلیمان که بخاطر شوکتش جنّ به فرمان او درآمد ،
بسم الله ...
أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ،
سلام بر آدم یارِ مخلص خدا از بینِ آفریدگانش ،
أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ،
درود بر شیث ولىّ خدا و بهترینِ بندگانش ،
أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ،
سلام بر ادریس که براى خدا حجّتِ او را بپا داشت
أَلسَّلامُ عَلى نُوح الْمُجابِ فی دَعْوَتِهِ ،
درود بـر نـوح که دعـایش قرینِ اجابـت بود ،
أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ،
سـلام بر هـود که کمـک و یارىِ خـدا مَـدَدِ او بود،
أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذی تَـوَّجَهُ اللهُ بِکَرامَتِهِ ،
درود بر صـالح که خـداوند تاج کـرامت بر سـرش نهاد ،
أَلسَّلامُ عَلى إِبْراهیمَ الَّذی حَباهُ اللهُ بِخُلَّتِهِ ،
سـلام بر ابراهـیم که خـدا مقـامِ خُلّـت و رفاقـت را به او عـطا نمود،
أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعیلَ الَّذی فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظیم مِنْ جَنَّتِهِ ،
درود بـر اسمـاعیل کـه خـداوند ذبـحى عظـیم از بهشت را فـداىِ او نمود
قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا ----> الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا
---->و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
اولئک الذین کفروا بایات ربهم ---->فحبطت اعمالهم
فلا نقیم لهم یوم القیامه وزنا...
علی مع الحق و الحق مع العلی
وزن = حق
یعنی تو روز جزا:
{نماز امیر المونین یه طرف ترازو!!! (0_O) نماز ما اون طرف ترازو!!!(0_0)}
وضعمون چطوره؟
...خداوند متعال در یک جاى قرآن از کسانى یاد میکند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه» - هم آنها خدا را دوست میدارند، هم خدا آنها را دوست میدارد - و در جاى دیگرى از قرآن اینها را یا جمعى از اینها را معرّفى میکند و میفرماید: اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فى سَبیلِه صَفًّا کَاَنَّهُم بُنیانٌ مَرصوص؛یعنى همین جوان، مرد، زن، نخبه، فرزانه، مؤمن که همهى توانایىهاى خود و وجود خود را روى دست گرفته و وارد میدان کرده؛ همان معنایى که ما براى بسیجى قائلیم.
آنچه بهنظرِ این حقیر، کمتر به آن پرداخته شده است و باید پرداخته بشود، مسئلهى عقبهى فکرى و پشتوانهى فکرى بسیج است. بسیج یک اندیشه است، یک فکر است، یک منطق است، یک منظومهى فکرى است. علّت این هم که همه مىبینند که تحصیلکرده، نخبه، نابغه، از رشتههاى
مختلف مجذوب بسیج میشوند، این است که بسیج صرفاً یک حرکت احساسى نیست؛ یک
منطق قوى پشت سرِ بسیج وجود دارد؛ این منطق، این علم، وقتى با عمل همراه
میشود، این غوغا را درست میکند؛ این حوادث شگفتآور را خلق میکند. پایهى این تفکّر چیست؟
من چند جملهى کوتاه دربارهى این تفکّر - تفکّرى که قاعدهى بسیج است، پشتوانهى بسیج است، عقبهى فکرى بسیج است - عرض میکنم. دو نکته را من در این مورد عرض میکنم، [که] جاىِ فکر کردن و بحث کردن و کار کردن دارد.
پایهى این تفکّر، اعتقاد به مسئولیّت انسان است؛ مسئولیّت انسان. انسان موجودى است مسئول. نقطهى مقابل این فکر، حالت احساس بىمسئولیّتى، «ولش کن»، «برو خوش باش»، «به خودت بپرداز» است. پایهى فکرى بسیج این مسئولیّت الهى است که حالا عرض میکنم مبانى دینى مستحکمى دارد. نه فقط مسئولیّت در برابر خود و در برابر خانوادهى
خود و نزدیکان خود - که این هست - بلکه مسئولیّت در قبال حوادث زندگى؛ در
قبال سرنوشت جهان، سرنوشت کشور و سرنوشت جامعه، چه مسلمان، چه غیر مسلمان.
این احساس مسئولیّت فقط نسبت به انسانهاى همعقیده و مسلِم و مؤمن نیست بلکه حتّى نسبت به غیر مسلمین و غیر مؤمنین هم احساس مسئولیّت میکند. نقطهى مقابلِ همان دَمغنیمتى، ولش کن و حالت تنبلى و حالت گریز از مسئولیّت و مانند اینها است. پایهى اصلى بسیج، این احساس مسئولیّت است. این تفکّر مسئولیّت انسان، جزو بیّنات اسلام است. یعنى هیچکس نمیتواند در این تردید بکند که اسلام، انسان را اینجور موجودى میداند: موجودى که مسئول است، کار از او خواسته شده است.
امّا دایرهى بسیجیان. بسیجى کیست؟ هر کسى که در
این بستر اعتقادى و انسانى که عرض کردیم، به فعّالیّت مشغول است، بسیجى
است. البتّه نیروى مقاومت بسیج، نماد این نهضت عظیم عمومىِ فراگیرِ ملّى
است؛ نماد نظم و انضباط و جهتگیرى درست و تعلیموتربیت است. بسیجى، نامِ بسیجى و عنوان بسیجى، فراگیر است؛ نیروى مقاومت بسیج، آن قلعهى اصلى، جایگاه و مرکز و قرارگاهِ اصلىِ این چتر عظیمى است که همهى ملّت را در بر میگیرد؛ الهامبخشِ نظم است، الهامبخش حضور است، الهامبخش حرکت است؛ چه در جامعه، چه در قشرهاى مختلف، چه در دانشگاه، چه در مدرسه، چه در حوزهى علمیّه؛ در هر نقطهاى؛
حضور نیروى مقاومت بسیج به این معنا است. خطدهى، راهنمایى، انضباط، نظم،
تعیین وظایف گوناگون نسبت به این مجموعه تا آنجایى که توانش و امکانش برسد -
همانطور که حالا برادران شرح دادند - طبعاً امکانات امکانات محدودى است، و تا حالا به اینجا منتهى شده است که این دهها میلیون الحمدلله آمدهاند. این، دایره و حیطهى حضور انسانىِ بسیجیان.
امّا عرصهها. عرصهها بىپایان است. عرصهها هیچ محدودیّتى ندارد. عرصهى دفاع، عرصهى سیاست، عرصهى سازندگى، عرصهى اقتصاد، عرصهى هنر، عرصهى علم و تحقیق، تشکّلهاى مذهبى، عزادارىها؛ همهجا و همهجور؛ اینها عرصههاى حضور بسیج است؛ همهجا...