.بوتراب(ع) را گفتند چه شد که بوتراب شدی؟گفت:نگهبان دلم بودم

۱۴ مطلب با موضوع «خود درگیری» ثبت شده است

/می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»/

خیلی آهسته صحبت می کرد. نمی دانم تُن صدایش آرام بود یا می خواست کسی صدایش را نشنود. قیافه اش خیلی امروزی بود؛ نه اصلا بالاتر از امروزی، با کمی اغماض می توانستی بگویی تیپش خفن است...!

بعد از کنفرانسی که در کلاس داده بودم، سراغم آمد. در حیاط دانشگاه پیدایم کرد و از پشت دستم را گرفت و گفت:«کارت دارم.» کنفرانسم درباره ی یکی از موضوعات فلسفی بود که آخرش را با چاشنی محرم خوانده بودم. ظاهرا چاشنی اش خیلی تند بود که این پسر همکلاسی را به جوش انداخته بود. در متن کوتاهم پس از کنفرانس، امام حسین را با امام زمان و مسلم بن عقیل را با ولی فقیه مقایسه کرده بودم. حدس می زدم که این متن ترکش های زیادی داشته باشد ولی خب ارزشش را داشت.

تصور کردم که قصد اعتراض به متنم را دارد ولی اصلا اینطور نبود و از دلنشینی نوشته ام تقدیر کرد. گفت خیلی وقت است که دوست دارد با کسی که مثل من صحبت کند ولی به دلایلی جور نشده.

می گفت:«من از دوران نوجوانی و جوانی هیچ شناختی از انقلاب و ولایت فقیه و این چیزها نداشتم. خانواده ام هم نسبتا مقید نبودند و خودم هم در فضای سالمی بزرگ نشدم. تا آنجا که یادم است نمازهایم را دست و پا شکسته خوانده ام ولی همیشه روزه هایم را گرفته ام.»

از چهره اش می توانستی حدس بزنی که روح لطیفی دارد، خودش هم همینطور ادامه داد:«خیلی احساساتی هستم. وقتی روضه ی حضرت عباس را می شنوم، اشک هایم تمامی ندارند.»

از او خواستم که سر اصل مطلب برود. کمی جابجا شد و گفت:«من همیشه از کودکی و نوجوانی فکر می کردم که مسبب همه ی بدبختی های من و خانواده ام، این حکومت و حاکمانش است. فکر میکردم علت تنگدستی پدرم در تهیه ی جهیزیه برای خواهرم بخاطر سرویس لوکس مبلمان اتاق خواب رهبر است. شاید خنده ات بگیرد ولی من در ذهنم از کسی که امروز به او عشق می ورزم، یک دیکتاتور خوشگذران ساخته بودم که فقط به فکر خودش و خانواده اش است.»

چشم هایم حالا تا حدی گرد شده بود. ولی او بی توجه به من ادامه می داد:«یک روز که بخاطر ارتکاب هزار باره ی یک گناه شنیع از همه ی بندهای زندگی بریده بودم، از خانه بیرون زدم. چشمم به بنری وسط میدان اصلی شهر افتاد. عکس رهبر بود با یک لبخند دلربا. همه چیز را فراموش کردم. شاید حدود پنج دقیقه به چهره اش خیره شده بودم. زیر تابلو نوشته بود:رهبرا مقدمت مبارک باد! به کرمانشاه خوش آمدی! انگار داشتم خواب می دیدم. من در یک لحظه عاشق لبخند کسی شدم و اکنون در آستانه ی وصل به او بودم.»

آن شب هر چقدر توانستم در اینترنت واژه های خامنه ای و مشتقاتش را سرج کردم. هر چه که درباره ی او بود خواندم. ستایش های دوست و دشمن، جمله های به یاد ماندنی آقا و... همه و همه را ذخیره کردم. یک گالری عکس از او دانلود کردم و تا صبح به عکس هایش خیره شدم. خیلی دلنشین بود و زیبا. از همه بیشتر تصاویر غبار روبی حرم امام رضا به دلم نشست.

فردا اول صبح بعد از نماز راهی مراسم استقبال شدم. چون صبح زود حرکت کرده بودم، وقتی آقا وارد مراسم استقبال شد، توانستم خودم را به نزدیکی ماشینش برسانم. یک لحظه دستم را به شیشه چسباندم در همان لحظه، آقا دستش را دقیقا روی دست من قرار داد. گرمای دستش را می توانستم حس کنم. تا کنون هیچ عشقی شیرین تر و دلچسب تر از عشق به آقا نداشته ام.

افسران - می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»

آمدم این ها را به امثال شما که ادعای ولایتمداری دارید، بگویم که هم قدر آقایمان را بدانید و هم او را به خوبی به دیگران معرفی کنید.»

احساس من در لحظه ی خداحافظی غیرقابل وصف بود...

http://sarbazevelayat777.parsiblog.com


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

از کرامات علی جنتی

على جنتى، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجرگفت: من از تقارن جشنواره با سالگرد پیروزی انقلاب بسیار خشنودم!

بدنبال این گهرافشانی آقای وزیر، یاد این شعر افتادم که خواندن آن توسط همراهان گرامی خالی ازلطف نیست:

 مرغ نر را خروس می گویند
 زن نو را عروس می گویند

نمد سبزوار از پشم است
 زیر ابروی مردمان چشم است

آن چه در چشم می رود خواب است
 آن چه در جوی می دود آب است!

از کرامات شیخ ما چه عجب
 پنجه را باز کرد و گفت وجب

از کرامات دیگرش اینست
 شیره را خورد و گفت شیرین است

یک کرامات دیگرم دارد
 ابر را دید و گفت می بارد

در سمرقند گربه دم دارد
 در بخارا الاغ سُم دارد

دست دارای پنج انگشت است
 متضاد جلو، همان پشت است


طنز بهداشتی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

هی کورمال کور مال خوردیم تو دیوار!

یه روز یکی به ما گفت چشماتون رو باز کنید!
گفتیم یعنی چی؟
گفت یعنی حواستون رو جمع کنید
ما گوش نکردیم!با چشم بسته کورمال کور مال خوردیم تو دیوار!هی خوردیم تو دیوار و بیدار نشدیم...
و وای از این جهالت و ظلمت فکر
آیت الله مجتهدی رحمت الله علیه تعریف میکردند:((
استاد ما در کودکی در مکتب به ما میفرمودند اگه دلت بستنی خواست رفتی مغازه بگو لواشک میخوام!( 0_0 )
اگ دلت لواشک خواست بگو بیسکوییت میخوام! ( 0_0 )
استاد از بچگی به ما مقاومت در برابر تمایلات نفسانی رو یاد میدادن...))
من میگم اگ از کودکی عادت میکردیم دلمان دلم میخواهد نخواهد الان دلمان دلم میخواهد نمیخواست!!!

امان ازین فلک دون بوقلمون عشوه گر که جولانگه شیطان و شیطان صفتانی شده که دین و دنیا را به بازیچه گرفته اند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سید علیرضا

خاطره استاد دانشگاه شریف...

ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ
ﺷﺮﯾﻒ ـ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻣﺘﺎﻟﻮﺭﮊﯼ :
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﮔﻪﻫﺎﯼ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺗﺼﺤﯿﺢ
ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ .
ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺑﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .
ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮﮔﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺭﺍ
ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻢ .
ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ۱۷/۵ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ۱۵ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺑﺮﮔﻪﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ.
ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺗﻄﺒﯿﻖ ﺩﺍﺩﻡ ،
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ' ﮐﻠﯿﺪ ' ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ...

نکته اخلاقی:

 اغلب ما انسانها نسبت به دیگران سخت گیرتریم تا نسبت به خودمان...

.

.

.

.

.

یه همچین آدم اخلاقی هستم من از همه چیز نکته های اخلاقی میفهمم


(طنز بهداشتی)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید علیرضا

17قران از مدرسه فیضیه میگرفتند...

سلام

پسر کسی که کار های آیت الله بروجردی رو انجام میداد تعریف میکرد:

(( طلبه های مدرسه فیضیه ماهیانه 17 قران برای هزینه های ماهانه میگرفتند.

با همان 17 قران مقداری اش رو نان میخریدند و به فقرا میدادند... ))

امروزه هم ازین روحانی ها هستند...

قبول دارم که روحانی شیشه خورده دار هم داریم ولی توی قضاوت هامون فکر کنیم...

و باز هم جمله کلیدی:

نگیم این آخوندا گندشو در آوردن

بگیم این دیگه چه آخوندیه!


این اندر حکایات شیوخ 3 بود...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا

نصف شوخی جدیه!

امروز قبل از دعای عرفه یکی از دوستان اومده میگه سید جان : معذرت میخوام!اگه ماشوخی میکنیم فقط شوخیه!تو ناراحت نشو و ....

من همون جا نخواستم جواب بدم ولی میگم به شما دوست عزیز و خوننده وبلاگ:

1)نصف شوخی جدیه

2)در اسلام از شوخی بیش از حد نهی شده

3)در سنن النبی-اثر اسطوره زندگی من علامه طباطبایی-اومده که پیامبر هم شوخی میکرد اما جز حقیقت چیزی نمیگفت

4)چهره افراد در همون وقت ناراحتی از شوخی رو شاید نشون نده

5)با توجه به روحیات افراد باید شوخی کرد

و....

خیلی از این هارو گاهی در نظر میگیریم و باعث ناراحتی میشه

چه برسه به این که هیچ کدوم رو در نظر نگیریم

الدعا

یاعلی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا

میفهمید...

امام باقر علیه السلام : هرکس خوش نیت باشد روزی ش زیاد میشود

امشب شب شهادت امام باقره (علیه السلام)!

خیلی های دیگه نمیدونند امام باقر (علیه السلام) اصلا چطور شهید شده و چطور به دنیا اومده و چطور زندگی کرده

خیلی از ما یادمون نیست که امشبه (!) واسه همین علامت تعجب گذاشتم...

و بد تر از همه خیلی های دیگه نمیدونند اصلا امام باقر امام چندمه...

میفهمید چی میگم؟ میفهمید از زدن این حرفا تنم داره میلرزه؟

تورو خدا میفهمی چقد آل علی غریبن؟

وقتی از در مسجد میام بیرون میبینم روز شهادت ولی نعمتم و جون زندگیم یکی با صدای نوار بلند از جلوی مسجد رد میشه میفهمید چه حسی دارم؟

خیلی از دست خودم ناراحتم...



رب هب لی الجد فی خدمتک...
تا کار نکنیم باید تنمون از دست خودمون بلرزه...

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سید علیرضا

اندر حکایات شیوخ....(2)

سلام

به نقل از یک عزیز:

((آقای علوی نامی بود روحانی بود.ایشون می اومد سخنرانی میکرد مثل آقای پناهیان و حتی بسیار پر شور تر و انقلابی تر.پدرم که فوت کرد برای مراسم دنبال روحانی میگشتم.مجید بهم گفت به آقای علوی بگو . پرسیدم چقدر میگیره ؟ گفت هرچی بهش بدی براش مهم نیست.اومد و سخنرانی کرد . بعد مراسم توی پاکت یه مبلغ متوسطی که شاید در خور ایشون نبود گذاشتم و همش دلهره داشتم . وقتی از مجلس اومد بیرون پاکت رو بهش دادم ولی خدا میدونه با چه زحمتی پاکت رو قبول کرد . هر چی اصرار کردم حاجی تورو به خدا خجالت زده نکن مارو . ولی اصلا فک کنم پول گرفتن برا مراسم ختم رو درست نمیدونست . خلاصه خیلی آدم خوبی بود . کار مردم رو راه می انداخت و هیچ انتظاری نداشت .))


این یعنی روحانی سالم...

اون وقت بعضی از همین علمای بزرگ پاکت رو که بهش میدی (1) باز میکنه... (2) میشمره مبلغ رو (3) اگر در حد جیب شیخ آب حوضی نباشه معترض میشه که این دیگه چیه و ....

تازه خیلی از علما پاکت رو بین پاکت های دیگه میگذاشتند تا نفهمند چه کسی چه مبلغی داده ....

بازم جملات کلیدی:

اینجوریه که بی عدالتی ، بی حرمتی و بقیه کارهای این روحانی نماهاست که باعث بدنامی اسلام میشه...

یادمون باشه در برخورد با این آخوندهای آب حوضی...

نگیم این آخوندا گندشو در آوردن

بگیم این دیگه چه آخوندیه!

اگ خدا بخواد و استقبال خوب باشه ادامه خواهم داد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا

اندر حکایات شیوخ ...

سلام

اگر موافق مطلب هستید یا مخالفش خواهشا حتما در نظرات بفرمایید...

خیلی از مردم با روحانیت مشکل دارند!میخوایم یه کم از دید گاه یک جوجه دبیرستانی بررسی کنیم چرا؟

تقریبا همه ما این روایت رو شنیدیم که الان میگم ولی کامل نشنیدیم...

(نقل به مضمون -------->   حضرت رسول ص از جوانی خوششان آمد!

یکی از اصحاب گفت : او از بهترین مردم در عبادته!

حضرت پرسیدند : کارش چیست؟

اصحاب گفتند : بیکار است!

حضرت فرمودند :از چشمم افتاد! (از این جا که معمولا نشنیدیم)

اصحاب پرسیدند : چرا؟؟؟

حضرت فرمود : چون کسی که بیکار است برای معیشت باید به شریعت متوسل بشود <-------نقل به مضمون بود)

از این جا من چیزی که به دردم میخوره رو استخراج میکنم اونم اینه که یک متخصص شریعت هم حد اعلی داره و هم حد کف!

یکی مثل علامه سید محمد حسین طباطبایی ره برای زندگی حدود ده سال کشاورزی میکنه و یک سری آخوند های آب حوضی هم داریم که حتی حرمت اون لباس مقدس رو هم نگه نمیدارن (دعوا ک بشه مثل دیوار خراب میشه رو سر مردم!بد دهنی میکنه! و...)

یکی مثل امیر المومنین علیه السلام میتونه بهترین غذا رو بخوره ولی به بهانه این که عده ای در جامعه گشنه اند چه شب ها که سر گرسنه به زمین میگذاره...

یکی مثل معاویه به بهانه پادشاه بودن و این که قیصران روم فلان غذا را میخورند و فلان کار را میکنند دست به هر کاری میزنه...

و بعد این کار ها عضوی از زندگی میشه...امیر المومنین علیه السلام تا آخر عمر ساده زندگی میکنه و معاویه اگر هم آخر عمر میخواست هم نمیتونست پیاده تا سر یک مزرعه بره و چاه بکنه...

{{{برداشت از عکس : عکس ها ملاک خوبی برای سنجش افراد نیستند}}}

یکی مثل شیخ اکبر هاشمی میشه که خیلی ماشین ها بهشون نمیسازه.

یکی مثل حضرت ماه میشه!(زن آقا بیمارستان بستری بودند و تا روز آخر که آقا برای عیادت رفته بودند تازه هم اتاقی ها و مسیولین فهمیدن همسر آقاست...)

یکی مثل آقا به پسرش میگه برای درس خوندن حق استفاده از بیت المال رو نداری و پسرشون رو هر هفته با اتوبوس و مینی بوس میفرستادند قم.(این یعنی زندگی علی وار)

یکی هم مثل هاشمی پسراش هرکاری میکنند کسی حق حرف زدن نداره بعدش هم ایشون میگن بچه های من با بچه های مردم فرقی ندارن!

جالبه ها!!!

اینجوریه که بی عدالتی ، بی حرمتی و بقیه کارهای این روحانی نماهاست که باعث بدنامی اسلام میشه...

یادمون باشه در برخورد با این آخوندهای آب حوضی...

نگیم این آخوندا گندشو در آوردن

بگیم این دیگه چه آخوندیه!

اگ خدا بخواد و استقبال خوب باشه ادامه خواهم داد...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا

عامل باشیم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علیرضا