خداوند با آن مرا از حلقه دوزخ بیاویزد
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
اندر کرامات حقوقدانی!؟
(اثری متفاوت از علی رضایی):
اسم؟فامیل؟:«بزدلِ ترسو»
بنده یک عقل منجمد هستم
این مهم نیست من کی ام؛اصلاً
به جهنم که منتقد هستم!
این مهم نیست من کی ام،بالفرز
اسم من شاقُلام یا حسن است
آنچه که هائض(!) احمیت است
بیثوادیِ آشکارِ من است
بیسوادم شبیه مردی که
از شعار «امید» می نالد
مانده ام من!عجیب دنیاییست
قفل هم از «کلید» می نالد!
مشکل من که مال دنیا نیست
گور بابای پول و ارز و دلار
ماه بهمن تورمش صفر است
طبق آمارِ «مرکز آمار»
طبق آمار، رشد ملموس است
جیب مردم اگر چه که خالیست
باعبور از رکود فهمیدم
چقدر اقتصادمان عالیست!
گله ای نیست، هرچه من دیدم
تاکنون خوبی و خوشی بوده است
مشکلی هم اگر که میبینید
همه تقصیر شخصِ«محمود» است
مشکل اقتصاد ، محمود است
عامل تند باد، محمود است
یا بقول جناب بعضی ها
اصلا ام الفساد ، محمود است!
[عده ای جرمشان مسلّم شد
مثل این «م.ر» که زندانیست
عده ای نیز پشتشان گرم است!؟
_بُردن اسمشان مُیَسّر نیست_!!!]
آی مردم!چقدر بی صبرید
انتظاراتتان همه بیجاست
بگذارید بگذرد «۱۰۰روز»
درسبد هایتان پر از کالاست
الغرض؛کارو بار این دولت
تازه روی روال افتاده
ای که دلواپسی!رعایت کن
عقل سالم خدا به تو داده!!!
اقتصاد و سیاست وفرهنگ
همه ی مشکلات_ازاین دست_
بلکه حتی «هوای خوزستان»
همه گیرِ توافق ژنو است!
رفع هرگونه «کینه»و«تحریم»
این توافق رسالتش این است
رفع تحریم هم اگر نشود
لااقل رفع کینه تضمین است
اینهمه دشمنی دلیلش چیست؟!
میتوان اعتماد سازی کرد
میتوان با مذاکره حتی
دشمنان را ز خویش راضی کرد!
این توافق هرآنچه که باشد
در حصولش شتاب باید کرد
چاره ای نیست،چونکه بالاخره
«کدخدا» را مجاب باید کرد
...
خسته ام مثل دیپلماتی که
کارِ صبح وشبش مذاکره است
مثل یک شاعرِ خیالاتی
که درون دلش مشاعره است
دوستان، مخلصِ کلام اینکه:
هر کسی مردِ حکمرانی نیست!
من در این چند سال فهمیدم
همه چی به «حقوقدانی» نیست!
زمستان ۹۳
شاعر: علی رضایی
گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانه مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما
گفت: آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضهای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر،اما
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: یک روز یک نفر اما...
امام علی (ع)می فرماید:
إِنَّ
فِى النسانَ عَشرُ خِصالٍ یُظهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخبِرُ عَنِ
الضَّمیرِ وَحاکِمٌ یُفصِلُ بَینَ الخِطابِ وَناطِقٌ یَرُدُّبِهِ الجَوابَ
وَشافِعٌ یُدرِکُ بِهِ الحاجَةَ وَواصِفٌ یَعرِفُ بِهِ الشیاءَ وَ أَمیرٌ
یَمُرُ بِالحُسنِ وَواعِظٌ یَنهى عَنِ القَبیحِ وَمُعِزٌّ تَسکُنُ بِهِ
الحزانَ وَحاضِرٌ تُجلى بِهِ الضَّغائِنُ وَمونِقٌ تَلتَذُّ بِهِ السماعُ؛
در
انسان ده خصلت وجود دارد که زبان او آنها را آشکار مى سازد، زبان گواهى
است که از درون خبر مى دهد. داورى است، که به دعواها خاتمه مى دهد. گویایى
است که بوسیله آن به پرسش ها پاسخ داده مى شود. واسطه اى است که با آن مشکل
برطرف مى شود. وصف کننده اى است که با آن اشیاء شناخته مى شود. فرماندهى
است که به نیکى فرمان مى دهد. اندرزگویى است که از زشتى باز مى دارد. تسلیت
دهنده اى است که غمها به آن تسکین مى یابد. حاضرى است که بوسیله آن کینه
ها برطرف مى شود و دلربایى است که گوشها بوسیله آن لذّت مى برند.
کافى، ج8، ص20، ح4
على
جنتى، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجرگفت:
من از تقارن جشنواره با سالگرد پیروزی انقلاب بسیار خشنودم!
بدنبال این گهرافشانی آقای وزیر، یاد این شعر افتادم که خواندن آن توسط همراهان گرامی خالی ازلطف نیست:
مرغ نر را خروس می گویند
زن نو را عروس می گویند
نمد سبزوار از پشم است
زیر ابروی مردمان چشم است
آن چه در چشم می رود خواب است
آن چه در جوی می دود آب است!
از کرامات شیخ ما چه عجب
پنجه را باز کرد و گفت وجب
از کرامات دیگرش اینست
شیره را خورد و گفت شیرین است
یک کرامات دیگرم دارد
ابر را دید و گفت می بارد
در سمرقند گربه دم دارد
در بخارا الاغ سُم دارد
دست دارای پنج انگشت است
متضاد جلو، همان پشت است
بر اساس روایات مستدل و مستند معصومین (ع) سرزمین حجاز <عربستان
کنونی> در روایات مربوط به آخر الزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است. از
مهمترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز،
درگیری های نظامی در سرزمین حجاز،قتل نفس زکیه در مسجدالحرام،خسف یا فرو
رفتن سپاهیان سفیانی در بیابان بیداء عربستان و مهمتر از همه، ظهور حضرت
مهدی (عجل الله) از شهر مکه، اشاره کرد.